آرشآرش، تا این لحظه: 11 سال و 9 روز سن داره

پسر اردیبهشتی من ** آرش **

هشت ماهگی آرش جون مبااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااارک

روز پانزدهم  دی یعنی هشتمین ماهگرد تولدت مصااادف بود بااا برگشتن ما از شمااال . حدود ساعت پنج بعد از ظهر بود که رسیدیم خونه و مامان و دایجون معین سریع دست بکار شدیم و برات کیک درست کردیم  ولی تو اونقدر خسته شده بودی تو راه که  زود لالا کردی . مامانم دلش نیوومد بیدااارت کنه و همون جوری برات تولد گرفت  پسر گلم حساابی بزرگ شدی وقتی غریبه ها رو میبینی میزنی زیر گریه ولی زود باهاشون دوست میشی. عااااشق اینی که باهان بازی کنیم . سینه خییز همه جای اتاق رو میگردی خیلییی هم کنجکاوی و به همه جا سرک می کشی.  حالت چهار دست و پا میشی ولی هنوز بلد نیستی چهار دست و پا راه بری . خلاصه این که خیلی شیرین و آقا شدی. باورم نمیش...
23 دی 1392

شب یلدا و آش دندونی آرش خان

  همیشه تو ذهنم بود که به مناسبت رویش اولین دندونت برات آش دندونی بپزم و بالاخره این فرصت بوجود اومد و مقارن شد با شب یلدا . البته الان دیگه تو دو تا دندون خوشگل داری . اولین دندونت هنوز درست بالا نیومده بود که دیدم دومی هم جوونه زده خیلی اذیت شدی و همش دلت میخواست یه چیزی رو بادندونات فشار بدی و کلافه میشدی شب یلدا دعوت بودیم خونه عمو ابی و عمو علی . چون قراره  عمو علی چند روز دیگه بره خارج.  این دورهمی بهونه ای شد که من و بابا دست به کار بشیم و یه قابلمه آش دندونی پختیم و بردیم اون جا و دور هم خوردیم .خیلی خوشمزه شد و  همه  خوششون اومد و کلی بهت تبریک گفتن     ...
3 دی 1392
1